سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشابه

یکی از شعب تولیدی کارخانه PEPSICOLA در ایران .

کشف یک کارگاه تولید نوشابه در یکی از روستاهای سیرجان با استفاده از رنگ و آب و شکر و گاز
لطفا به همه بفرستید
Great boy picking the colors to prepare the PEPSI




Men at work - washing the bottles






Men at work washing the bottles Fully






Boys placing the bottles in the tray









Boy filling the PEPSI Soooooo... called






Boy filling the PEPSI & checking for the air bubles







Boy filling the Gas in the bottles





Boy searching for the right caps







Great man at capping the bottle





Quality checking and Success******







Please forward this mail to as many people as possible

تجاوز

او با ناامیدی‌ و اضطراب‌ به‌ خانه‌ برگشت‌ و همان‌ شب‌ جوان‌ ناشناس‌ در یک‌ تماس‌ تلفنی‌ به‌ او گفت‌: دخترت‌ هرگز به‌ خانه‌ برنمی‌گردد. دیگر منتظرش‌ نباشید. پس‌ از گفتن‌ این‌ جمله‌ فورا تلفن‌ را قطع‌ کرد. از سوی‌ دیگر، کارآگاهان‌ جست‌وجوی‌ گسترده‌یی‌ را برای‌ یافتن‌ دختر ربوده‌ شده‌ آغاز کردند تا اینکه‌ با گذشت‌ پنج‌ روز از این‌ ماجرا، فهیمه‌ با پدرش‌ تماس‌ گرفت‌ و گفت‌: من‌ در میدان‌ آزادی‌ منتظرت‌ هستم‌ و از چنگ‌ آدم‌ربایان‌ فرار کرده‌ام‌. ماموران‌ همراه‌ با پدر فهیمه‌ به‌ میدان‌ آزادی‌ رفتند و با دختر جوان‌ روبرو شدند. فهیمه‌ همان‌ موقع‌ همراه‌ ماموران‌ به‌ دایره‌ یازدهم‌ آگاهی‌ تهران‌ رفت‌ تا در آنجا شکایت‌ خود را مطرح‌ کند. ماموران‌ کنجکاو بودند که‌ بدانند چه‌ بلایی‌ بر سر فهیمه‌ آمده‌ و چگونه‌ به‌ تنهایی‌ برگشته‌ است‌. فهیمه‌ که‌ بشدت‌ ترسیده‌ بود ماجرای‌ ربوده‌ شدنش‌ را چنین‌ تعریف‌ کرد: روز دوم‌ اسفندماه‌ از آموزشگاه‌ بیرون‌ آمدم‌ تا به‌ خانه‌ برگردم‌. در میدان‌ نور سوار خودرویی‌ شدم‌ که‌ سه‌ سرنشین‌ داشت‌. هر سه‌ پسر جوانی‌ بودند که‌ یکی‌ از آنها در صندلی‌ جلو و دیگری‌ در صندلی‌ عقب‌ نشسته‌ بود. جوان‌ سوم‌ هم‌ رانندگی‌ می‌کرد. در میانه‌ راه‌ پسر جوانی‌ که‌ در صندلی‌ عقب‌ نشسته‌ بود، چاقویی‌ از جیبش‌ درآورد و به‌ پهلویم‌ فشار داد. می‌خواستم‌ فریاد بزنم‌، اما دستهایش‌ را روی‌ دهانم‌ گذاشت‌ و مرا روی‌ صندلی‌ خواباند.
اوصف‌ و شکور به‌ تجاوز به‌ دختر جوان‌ اعتراف‌ کردند و مصطفی‌ در بازجویی‌ اولیه‌ گفت‌: من‌ راننده‌ بودم‌ و از ماجرای‌ آدم‌ربایی‌ خبر نداشتم‌ و یکی‌ از دوستانم‌ به‌ من‌ گفته‌ بود که‌ در منطقه‌ میدان‌ نور با دوست‌ دخترش‌ قرار دارد. من‌ هم‌ با آنها رفتم‌، اما وقتی‌ دختر جوان‌ سوار ماشین‌ شد. دوستم‌ با چاقو او را تهدید کرد و به‌ زمین‌ کشاورزی‌ برد. اما همین‌ جوان‌ در بازجویی‌های‌ بعدی‌ اعتراف‌ کرد که‌ او نقشه‌ آدم‌ربایی‌ را می‌دانسته‌ و به‌ دختر جوان‌ هم‌ تجاوز کرده‌ است‌.